۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

خاطرات آینده

همه چیز به یک‌باره‌گی رخ می‌دهد. می‌گوید: مرد! زندان نکن فردا را!


برو بنشین سر جای‌ات! تو خودت سرمنشاء همه‌ی یک‌باره‌گی‌ها هستی. ما همه فرزندان یکباره‌گی هستیم. باد در آستین نداریم و آب در هاون نمی‌کوبیم. طی طریق می‌کنیم. تو فردا را به گروگان گرفته‌ای که امروزمان اندیشه‌ی دیروز باشد و دیروزمان اندیشه‌ی فردا.


این را شنید و غش کرد.
غش در معامله حرام است یارو، یارا، یار!