در دامِ خود افتاد
چو قاصد که در زلفِ باد
حیران و کشان به هر سوی
و چو سنگی به چاه
محکومِ هبوطی ابدی.
دَماش، هایِ حق بود
وادماش آهِ باطل.
دماش را ندیدند.
بریدند.
آه... آه... آه...
آه از آهِ باطل.
چو قاصد که در زلفِ باد
حیران و کشان به هر سوی
و چو سنگی به چاه
محکومِ هبوطی ابدی.
دَماش، هایِ حق بود
وادماش آهِ باطل.
دماش را ندیدند.
بریدند.
آه... آه... آه...
آه از آهِ باطل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر