زمان میگذرد
و چنان مرا میگذراند
که سپهر بیانجم شود
ماه به خاموش نشیند و دریا به خشک
سنگها بسایند و فلزّات بریزند
زندهها بخسبند و مردهها بخیزند.
آنگاه
چپعقل از دبستان گریخته
در خانهی بیفروغ قلبات رباط خواهد کرد.
ماه تابان من
تو نه سنگ بودی نه فلز.
تو نه زیستی و نه مردی هرگز.
در تقویم قلب من
هیچ امروز بی تو فردا نشد
سالیان و ماهیان و روزان و شبان
تو بیرون از زمان نشستی
و هرگز نگذشتی.
آه ای ماه منیر
ماه بی محاق من
زمان امّا میگذرد
مرا میگذراند.
و چنان مرا میگذراند
که سپهر بیانجم شود
ماه به خاموش نشیند و دریا به خشک
سنگها بسایند و فلزّات بریزند
زندهها بخسبند و مردهها بخیزند.
آنگاه
چپعقل از دبستان گریخته
در خانهی بیفروغ قلبات رباط خواهد کرد.
ماه تابان من
تو نه سنگ بودی نه فلز.
تو نه زیستی و نه مردی هرگز.
در تقویم قلب من
هیچ امروز بی تو فردا نشد
سالیان و ماهیان و روزان و شبان
تو بیرون از زمان نشستی
و هرگز نگذشتی.
آه ای ماه منیر
ماه بی محاق من
زمان امّا میگذرد
مرا میگذراند.