۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

مناجات‌نامه

منتظر چیستی؟ بیم نابودی نمی‌رود. چشم به آمدن نابودی اگر نشسته‌ای، خوش بنشین تا خود ابد. تو کجاها بودی، من کجا نبودم که آمد و نشست و ماند؟ در ازل بود که نابودی بود و بود نابودِ ابد شد. تو را به خدا در پی چیستی؟ دستی ای دوست. زورم نمی‌رسد. هبوط من انجامی ندارد. دستی ای دوست. تو با ما چنان مکن که ما کردیم با خود.

دست زدم به خون دل
بهر خدا نگار کو؟
حافظ



۱ نظر:

  1. از دل تيره امواج بلند آوا،

    كه غريقي را در خويش فرو مي برد،

    و غريوش را با مشت فرو مي كشت،

    نعره اي خسته و خونين ، بشريت را،

    به كمك مي طلبيد :

    - « آي آدمها ...

    آي آدمها ... »

    ما شنيديم و به ياري نشتابيديم !

    به خيالي كه قضا،

    به گماني كه قدر، بر سر آن خسته ، گذاري بكند !

    « دستي از غيب برون آيد و كاري بكند »

    هيچ يك حتي از جاي نجنبيديم !

    آستين ها را بالا نزديم

    دست آن غرقه در امواج بلا را نگرفتيم،

    تا از آن مهلكه - شايد - برهانيمش،

    به كناري برسانيمش ! ...

    پاسخحذف